بدون عنوان
مردی دید تبرش ناپدید شده، شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد.برای همین تمام روز اورازیر نظر گرفت . متوجه شد كه همسایه مثل یك دزد راه می رود، مثل دزد پچ پچ می كند. آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه اش برگردد لباسش را عوض كند و نزد قاضی برود و از او شكایت كند.اما همین كه وارد خانه شد تبرش راپیدا كرد.زنش آن را جابه جا كرده بود.مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه میرود ،حرف میزند و رفتار می كند . وقتی قراره به کسی شک کنیم به همه به چشم ادم بده نگاه می کنیم کاش بتونیم یکم فقط یه ذره دلمون رو با همه صاف کنیم ... ...
نویسنده :
پروانه
18:39